کد مطلب:252699 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:301

بیان امام هادی در بطلان جبر و تفویض به نقل از تحف العقول
قال علیه السلام، فاما الجبر الذی یلزم من دان به الخطاء فهو قول من زعم ان الله جل و عز اجبر العباد علی المعاصی و عاقبهم علیها و من یقول بهذا القول فقد ظلم الله فی حكمه و كذبه ورد علیه قوله: و لا یظلم ربك احدا (آیه 49 سورة الكهف).

و قوله: ان الله لا یظلم الناس شیئا و لكن الناس انفسهم یظلمون (آیه 44 سوره یونس) و قوله: ذالك بما قدمت یداك و ان الله لیس بظلام للعبید (آیه 10 سورة الحج).

حضرت امام هادی علیه الصلوة و السلام فرمود اما عقیده حضرات جبریه كه معتقدان به آن در خطا و اشتباهند عقیده كسانی است كه می پندارند خدای عزوجل بندگان را بر معاصی و گناهان مجبور ساخته و در عین حال عقوبتشان می كند و هر كس قائل به این عقیده باطله باشد خداوند متعال را حاكمی ظالم و ستمكار دانسته و او را تكذیب كرده و سخن خدا را رد كرده است.

زیرا خدا در قرآن فرموده پروردگار تو به هیچ كس ظلم و ستم نمی كند.

و نیز فرموده است خدا هیچ ظلم و ستمی به مردم نكند و این خود مردمند كه به خود ظلم و ستم می كنند. و نیز فرموده است این عذاب كیفرهائی است كه به دست خود كرده ای و خداوند در حق بندگان ظالم و ستمكار نیست و لذا این قبیل آیات نمونه اش در قرآن بسیار است.



[ صفحه 462]



فمن زعم انه مجبر علی المعاصی فقد احال بذنبه علی الله و قد ظلمه فی عقوبته و من ظلم الله فقد كذب كتابه و من كذب كتابه فقد لزمه الكفر باجماع الامة.

پس كسی كه پندارد بر گناهانی كه از او صادر می شود مجبور است او گناهان خود را به گردن خدا افكنده و او را در كیفر دادن ظالم معرفی كرده و هر كس خدا را ظالم داند پس كتاب خدا را تكذیب نموده و آنكه كتاب خدا قرآن را تكذیب نماید به اجماع امت كافر است.

و مثل ذالك مثل رجل ملك عبدا مملوكا لا یملك نفسه و لا یملك عرضا من عروض الدنیا و یعلم مولاه ذالك منه فامره علی علم منه بالمصیر الی السوق لحاجته یأتیه بها و لم یملكه ثمن ما یأتیه به من حاجته و علم المالك ان علی الحاجة رقیبا لا یطمع احد فی اخذها منه الا بما یرضی من الثمن و قد وصف مالك هذا العبد نفسه بالعدل و النصفة و اظهار الحكمة و نفی الجور و اوعد عبده ان لم یأته بحاجته ان یعاقبه علی علم منه بالرقیب الذی علی حاجته انه سیمنعه و علم ان المملوك لا یملك ثمنها و لم یملكه ذالك فلما صار العبد الی السوق و جاء لیاخذ حاجته التی بعثه المولی لها وجد علیها مانعا یمنع منها الا بشراء و لیس یملك العبد ثمنها فانصرف الی مولاه خائبا بغیر قضاء حاجته فاغتاظ مولاه من ذالك و عاقبه علیه الیس یجب فی عدله و حكمه ان لا یعاقبه و هو یعلم ان عبده لا یملك عرضا من عروض الدنیا و لم یملكه ثمن حاجته فان عاقبه عاقبه ظالما متعدیا علیه مبطلا لما وصف من عدله و حكمته و نصفته و ان لم یعاقبه كذب نفسه فی وعیده ایاه حین اوعده بالكذب و الظلم الذین ینفیان العدل و الحكمة تعالی عما یقولون المجبرة علوا كبیرا.

آنگاه حضرت امام هادی علیه السلام در مقام ابطال عقیده آنان كه بجبر قائلند مثالی می آورند امام می فرماید مثال عقیده جبر به این ماند كه مردی غلامی دارد كه نه مالك نفس خویش است و نه مالك چیزی از مال دنیا.



[ صفحه 463]



ارباب با اینكه از وضع نداری او آگاه است بدون اینكه پولی در اختیار این غلام گذارد او را برای خرید جنسی به بازار فرستد بازاری كه خود می داند همه اجناس تحت مراقبت صاحبان آنها است و بدون پرداخت بهاء و تحصیل رضایت ایشان هیچ كس نتواند در برداشت جنس طمع كند و ارباب در عین اینكه خود را عادل منصف حكیم و غیر ظالم معرفی می كند غلام را تهدید نماید كه اگر جنس مورد نظر را نیاوری با تو چنین و چنان خواهم كرد حال غلام تهی دست با دست خالی به بازار رود و چون بخواهد جنس مطلوب را بردارد با منع صاحب جنس روبرو شود كه حاضر نیست جز در قبال دریافت وجه بهاء جنس آن را تحویل دهد به ناچار نومید و دست خالی بازگردد ارباب او را چنین ببیند به خشم آید و غلام را مورد شكنجه قرار دهد. آیا عدل و حكمت وی ایجاب نمی كند كه دست از عقوبت او بدارد با اینكه می داند غلام مالی نداشته و او هم چیزیش نداده ؟

با این وضع اگر بخواهد كیفر دهد ستمگر و متجاوز است و عدل و انصاف و حكمتی را كه از آن دم می زد باطل كرده و اگر كیفر نكند خود را تكذیب كرده كه وعده عذاب داده وعده ای كه سرانجامش یا دروغ است یا ظلم و این هر دو برخلاف عدالت و حكمت است. خداوند عزوجل از آنچه مجبره و ظالمین گویند منزه و مبری می باشد.

پس هر كس به جبر قائل شود یا به عقیده ای كه مستلزم جبر باشد بر خدا ستم كرده و او را ظالم و ستمكار خوانده كه مردم مجبور و بی اراده و اختیار را، به عقوبت تهدید كرده و قائل به جبر ناچار است بگوید خدا عذاب را از آنها برداشته (تا نسبت ظلم به او نداده باشد) و اگر پندارد كه خدا معصیتكاران را از عذاب معاف نموده قهرا وعیدهای او را دروغ شمرده است.

فمن دان بالجبر او بما یدعوا الی الجبر فقد ظلم الله و نسبه الی الجور والعدوان اذا وجب علی من اجبره العقوبة و من زعم ان الله یدفع عن اهل



[ صفحه 464]



المعاصی فقد كذب الله فی وعیده حیث یقول (بلی من كسب سیئة و احاطت به خطیئة فاولئك اصحاب النار هم فیها خالدون) و قوله (ان الذین یاكلون اموال الیتامی ظلما انما هی فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا) و قوله (ان الذین كفرو بایاتنا سوف نصلیهم نارا كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب ان الله كان عزیزا حكیما) مع آی كثیرة فی هذا الفن ممن كذب وعید الله و یلزمه فی تكذیبه آیة من كتاب الله الكفرو هو ممن قال الله (افتومنون ببعض الكتاب و تكفرون ببعض فما جزاء من یفعل ذالك منكم الا خزی فی الحیوة الدنیا و یوم القیامة یردون الی اشد العذاب و ما الله بغافل عما یعملون).

آری آنها كه كار بد انجام دهند و گناهان بر آنها احاطه كند آنان اهل آتش و تا ابد گرفتارند.

و آنان كه مال یتیمان را به ستم می خورند شكم از آتش پر می كنند و به زودی به آتش فروزان درآیند.

و آنها كه به آیات كافر شدند عن قریب به آتششان می كشیم هر چه پوست بدنشان بسوزد پیوسته پوست دیگری به جایش آریم تا عذاب بچشند كه خدا مقتدر و حكیم است و آیات دیگری فراوان در این زمینه است كه منكران آن وعید خدا را تكذیب كرده و كسی كه حتی یك آیه قرآن را تكذیب كند كافر است و مشمول این آیه است (آیا پاره ای از كتاب را می پذیرید و پاره ای را انكار می كنید ؛ سزای آن دسته از شما كه چنین كنند در زندگی دنیا جز ذلت چیزی نیست و در قیامت به سخت ترین عذابها وارد شوند و خدا از آنچه می كنید غافل نیست).

بل نقول، ان الله جل و عز یجازی العباد علی اعمالهم و یعاقبهم علی افعالهم بالاستطاعة ملكهم ایاها فامرهم و نهاهم بذالك و نطق كتابه (من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزی الا مثلها و هم لایظلمون). و قال جل ذكره (یوم تجد كل نفس ما عملت من خیر محضرا او



[ صفحه 465]



ما عملت من سوء تود لو ان بینها و بینه امدا بعیدا و یحذركم الله نفسه).

و قال (الیوم تجزی كل نفس بما كسبت لا ظلم الیوم) فهذه آیات محكمات تنفی الجبر و من دان به و مثلها فی القرآن كثیر اختصرنا ذالك لئلا یطول الكتاب و بالله التوفیق.

اما عقیده ی ما و قول ما این است كه خدای جل و عز بندگان را بر اعمالشان مجازات كند و بر كردارشان كیفر دهد چون به آنها استطاعت و قدرت داده و به همان ملاك قدرت (و اراده و اختیار كه پروردگار به آنها عطا فرموده) امر و نهی ایشان را كرده است و منطق قرآن كتاب آسمانی ناطق به همین است كه می فرماید (هر كه نیكی آرد ده برابر پاداش برد و هر كه عمل بد آرد جز همانند آن كیفر نبیند و بر آنان ستم نرود).

و فرماید: روزی كه هر كس آنچه خوبی كرده حاضر بیند و هر چه بدی كرده آرزو كند میان او و بدی ها مسافتی بس دراز باشد و خدا شما را از (عذاب) خود برحذر داشته و بیم می دهد.

و می فرماید (امروز هر كس سزای كرده های خود را دریافت كند امروز ستمی نیست).

این ها همه آیات محكمی است كه جبر و معتقدان به جبر را رد می كند (و مسلك آنان را ابطال می نماید) و از این قبیل آیات در قرآن فراوان است كه به لحاظ اختصار به همین مقدار اكتفا كردیم و توفیق با خدا است.

و اما التفویض الذی ابطله الصادق علیه السلام و أخطاء من دان و تقلده فهو قول القائل: ان الله جل ذكره فوض الی العباد اختیار امره و نهیه و اهملهم و فی هذا الكلام دقیق لمن یذهب الی تحریره و دقته. و الی هذا ذهبت الائمه المهتدیه من عترة الرسول صلی الله علیه و آله. فانهم قالو لو فوض الیهم علی جهة الاهمال لكان لازما له رضی ما اختاروه و استوجبوا منه الثواب و لم یكن علیهم فیما جنوه العقاب اذا كان الاهمال واقعا و تنصرف هذه المقالة علی



[ صفحه 466]



معنیین.

اما ان یكون العباد تظاهروا علیه فالزموه قبول اختیارهم بآرائهم ضرورة كره ذالك ام احب فقد لزمه الوهن او یكون جل و عز عجز عن تعبدهم بالامر و النهی علی ارادته كرهوا او احبوا ففوض امره و نهیه الیهم فی الكفر و الایمان.

و مثل ذالك مثل رجل ملك عبدا ابتاعه لیخدمه و یعرف له فضل ولایته و یقف عند امره و نهیه و ادعی مالك العبد انه قاهر عزیز حكیم فامر عبده و نهاه و وعده علی اتباع امره عظیم الثواب و اوعده علی معصیته الیم العقاب. فخالف العبد ارادة مالكه و لم یقف عند امره و نهیه فأی امر امره و ای نهی نهاه عنه لم یأته علی ارادة المولی بل كان العبد یتبع ارادة نفسه و اتباع هواه و لا یطیق المولی ان یرده الی اتباع امره و نهیه و الوقوف علی ارادته ففوض اختیار امره و نهیه الیه و رضی منه بكل ما فعله علی ارادة العبد لا علی ارادة المالك و بعثه فی بعض حوائجه و سمی له الحاجة مخالف علی مولاه و قصد لاراده نفسه و اتبع هواه فلما رجع الی مولاه نظر الی ما اتاه به فاذا هو خلاف ما امره به فقال له لم اتیتنی بخلاف ما امرتك فقال العبد اتكلت علی تفویضك الامر الی فاتبعت هوای و ارادتی لان المفوض الیه غیر محظور علیه فاستحال التفویض.

آنگاه حضرت امام هادی علیه السلام پس از ابطال عقیده حضرات قائلین به جبر نیز به ابطال عقیده قائلین به تفویض در پاسخ نامه اهل اهواز می پردازد و در نامه ی مباركه ی خود چنین مرقوم فرماید و در واقع حضرتش شارح كلام معجز نظام امام صادق كاشف حقایق است كه فرمود (لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین) لذا می فرماید:

و اما قول به تفویض كه امام صادق علیه السلام آن را باطل دانسته و پیروانش را تخطئه كرده این است كه گویند خداوند جل ذكره كار بندگان و اختیار امر و نهی خود را بدانها سپرده آنان را خودسر رها كرده است.

این عقیده برای طالبان تشریح و دقت ایرادی دقیق دارد كه ائمه ره شناس از



[ صفحه 467]



عترت رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم بیان كرده اند اینان فرموده اند.

اگر كار تكلیف به مردم واگذار شده باشد (چنانكه از جانب خدا هیچ مراقبت و حساب و كتابی در كار نباشد) باید خداوند متعال هر عملی را مردم اختیار كردند بپذیرد و بر آن ثواب دهد و هر جنایتی كردند كیفرشان ندهد كه لازمه ی خودسری و اهمال این است.

بنابراین یكی از دو محذوره اجتناب ناپذیر است. یا بندگان بر خدا تظاهر كرده و شوریده اند و او را به پذیرش آراء و عقاید خود خواه ناخواه مجبور كرده اند این امر مستلزم وهن و سستی در قدرت خداوند است (كه توانائی دفاع از هجوم بندگان را ندارد) و یا خداوند جل و عز چنین قدرتی ندارد كه آن ها را بخواهند یا نخواهند به اطاعت امر و نهی خود بر وفق مرادش وادار كند و از این رو كار را به دست خودشان داده كه به دلخواه خودشان عمل كنند و به جهت ناتوانی از مطیع ساختن آن ها اختیار كفر و ایمان را به خودشان واگذاشته است.

و مثال این مذهب این است كه مردی غلامی را به منظور خدمت بخرد كه مقام آقائی اش را بشناسد و از امر و نهیش تخلف نكند و ارباب مدعی باشد كه بر غلام مسلط و مقتدر است و كارهایش حكیمانه است سپس امر و نهی ها صادر كند بر اطاعت وعده ثواب دهد و بر تخلف و نافرمانی به عذاب های دردناك تهدید كند اما غلام از راه اراده ی ارباب سرپیچد و به امر و نهی او اعتنا نكند خواست او را وقعی ننهد خودسرانه به اراده خود و میل خویش كار كند و ارباب بر اثر ناتوانی از تحمیل فرمانش بر او كار امر و نهی را به خودش واگذارد و هر كاری را به میل خود ولو برخلاف مراد ارباب انجام داد امضاء كند او را دنبال كاری فرستد عمل را برایش مشخص كند و غلام هرچه دلش خواست انجام دهد و موقعی كه بازگردد مولی ببیند كه عمل برخلاف اراده اش صورت گرفته و انجام پذیرفته و چون توبیخش كند كه چرا خلاف دستور كردی گوید تو كار را به من واگذاشتی من هم به میل خود عمل نمودم و بر صاحب اختیار منع و



[ صفحه 468]



ملامتی نیست. به این دلیل تفویض هم باطل است. و نظر به اینكه دنباله گفتار بسیار است و تمام آن گفتار آن بزرگوار محور بطلان جبر و تفویض و اثبات قول حق كه منزلة بین المنزلتین و امر بین الامرین است دور می زند لذا در همین جا نتیجه را اعلام و از بقیه كلام معجز نظام آن بزرگوار صرف نظر می نمائیم و تفصیل آن را موكول به رساله ی مستقله ای كه در این باب تألیف كرده ایم می نمائیم.



اختیاری هست ما را در جهان

حس را منكر نتانی شد عیان



امتحان و آزمایش در بشر

خود دلیل اختیار است ای پسر



پس نه جبر است و نه تفویض ای عزیز

تو از این دو قول باطل میگریز



قول حق را از لب صادق پذیر

گفت حق را از دل و از جان پذیر



قول حق گفت امام صادق است

كه قبولش از دل و جان لایق است



قول حق (بل امر ما فی البین) دان

گفت صادق را تو نور عین دان



مثبت آن منطق قرآن و دین

قول حق را تو همین دان از یقین





[ صفحه 469]